وبلاگ ضیاالدین ناظم پور



واکاوی نظری موسیقی

 امبینت[1]

 

 

 

بعد از سکوت، تنها موسیقی است که می تواند افکار غیر  قابل توصیف را بیان ‌کند. "هاکسلی"[2]

 

دیدگاه عامه مردم و متخصصان موسیقی نسبت به موسیقی الکترونیک - در مفهوم عام کلمه - چگونه است؟ موسیقی الکترونیک را چقدر جدی میگیریم؟ پس از گذشت حدود یک قرن از تولد موسیقی هایی که به نوعی با کمک علم الکترونیک ساخته می شوند تا چه اندازه به آنها به دیده یک اثر هنری نگاه می کنیم؟ آیا چالش قبول موسیقی الکترونیک به عنوان یک اثر هنری مانند چالش پذیرش عکاسی دیجیتال در کنار عکاسی سنتی ختم به خیر خواهد شد؟ ظهور نوع خاصی از موسیقی که با شرایط زندگی بشر در هزاره سوم همخوانی داشته باشد بدیهی و ضروری به نظر میرسد. ویژگی های خاص و جدید زندگی به لحاظ تکنولوژی های نو بنیان و نیز مناسبات  اجتماعی نوین در این دوره مطالبات جدیدی در حوزه موسیقی را نیز به دنبال داشته است. هر چه این روال به لحاظ فناوری و روابط انسانی پیچیده تر می شود و از سوی دیگر تنش های عصبی حاصل از زندگی در شلوغی شهرها افزایش می یابد، نیاز به  لذت شنیدن موسیقی مناسبی که بیان‌گر محیط بیرونی ما (چه محیط شهری و چه طبیعت) و فضای درونی ما (چه حسی و چه ذهنی) باشد، بیشتر احساس می شود.

آنچه در پی می آید نگرشی با رویگرد تاریخی و هستی شناسی در باب ژانر بزرگی در موسیقی قرون بیستم و بیست ویکم به نام موسیقی امبینت است. این موسیقی که به شکل آکادمیک و به دور از قضاوتهای  سیاه و سفید در باره اش، کمتر از سبک های دیگر در میان موسیقی دانان و موسیقی  دوستان ایرانی شناخته شده است، حاوی شمار زیادی زیر شاخه است که با اندکی تغییر در مدل سازبندی، تاثیرپذیری فرهنگی و سایر اِلِمان های ساختاری اش، به سبکی دیگر تبدیل می شود. موسیقی امبینت حاصل شرایط ناگزیر و ناگریز زندگی انسان امروزی است. هرچند طرفدار موسیقی جدی و کلاسیک (به معنای عام کلمه ) باشیم و ارکستراسیون هایی به غیر از ارکستر سمفونیک را برنتابیم، باز باید اعتراف کنیم که هر عصری که بر تاریخ بشر می گذرد حاصل ااماتی در زندگی اجتماعی اوست و همینطور محصولاتی را به همراه دارد که بازتاب همین زندگی اجتماعی و نوع نگرش افراد آن است. موسیقی الکترونیک به عنوان اسم عام و موسیقی امبینت با زیر مجموعه هایش به طور خاص، محصولات فکری و فرهنگی عصری هستند که در آن زندگی می کنیم چه مورد پسندمان باشند و چه نباشد. در این مقاله که حاصل تجربیات شخصی و مطالعه روی منابع مختلف است سعی کرده ام به تاریخچه، فلسفه وجودی، آهنگسازان، مجریان، زیر شاخه ها، سوءِ برداشت ها و مسایل حاشیه ای سبک امبینت بپردازم.

 

امبینت به مثابه یک بستر موسیقایی

موسیقی امبینت - گاهی به اشتباه و گاهی به جا - با نام‌های دیگری هم شناخته می‌شود که از آن جمله می توان به نیوایج[3]، موسیقی سازی معاصر[4]، تجربی[5]، راک فضایی[6]، چیلوت[7]، امبینت تکنو[8]، امبینت ترنس[9]، مودمیوزیک[10]، موسیقی جهان[11] و نیواتیک[12] اشاره کرد. با وجود اینکه در آغاز همه موسیقیدانان این حوزه بر سر انتخاب یک نام همعقیده نبودند ولی نام امبینت که گوش آشناتر از بقیه اسامی بود، از نظر معنایی منطقی تر به نظرمی رسید و نام کامل تری برای توصیف این پدیده موسیقایی بود، برای این سبک انتخاب شد.

 اصطلاح امبینت  را اولین بار برایان انو[13] طراح صدا و موسیقی دان مفهوم گرا[14] به طور رسمی به کار برد. او در پشت جلد آلبوم "موسیقی برای هواپیما"[15] امبینت را نوعی موسیقی برای آرامش و فضایی برای فکر کردن معرفی کرد. مفهومی که او از امبینت در نظر داشت نوعی موسیقی است که می تواند به عنوان پس زمینه[16] یا به طور مستقل به عنوان یک موسیقی محض[17] شنیده شود؛ بسته به اینکه مخاطب چطور به آن توجه نشان دهد. این موسیقی بدیع و کاملاً تاثیرگذار در شکل کامل و آرمانی اش مخاطب را به تفکر دعوت می‌کند و در بدترین شکل خود به عنوان موسیقی آرامش[] شناخته می شود. با این تعریف شاید امبینت لغزنده ترین ژانر موسیقی باشد چرا که تمیز موسیقی هایی که در ظاهر شبیه و در اصل با اهداف متمایز (موسیقی به عنوان هنر یا موسیقی فقط برای تجارت) هستند خیلی آسان نیست. مطمئنن این موسیقی قبل از اینکه برایان انو آن را تعریف کند وجود داشته است. از سرودها و مناجات گریگوریانی قرون وسطا تا را ک های توهم زای دهه شصت می توانند به نوعی زیرمجموعه همین موسیقی باشند. برخی معتقدند که در بحث‌ ژانرهای موسیقی هر تعریفی می‌تواند محدود کننده باشد و این ادعا پذیرفتنی به نظر می‌رسد و با این توصیف نمی توان با خط کشی دقیق، چند قطعه موسیقی را از هم متمایز و اعلام کرد این امبینت است و این یکی نیست. هر چند این موضوع در سایر سبک ها و حتی سایر هنر ها هم مصداق دارد و چنانچه زمانی صرف کنیم و قطعاتی را انتخاب کنیم که ملاک تمیز یک سبک موسیقی از دیگر سبک ها باشد چندان کار معقولی نکرده ایم. با این وصف در این مقاله شاخصه های پایه ای این موسیقی مورد بررسی قرار می گیرد تا خواننده معیارهای کلی تفکیک موسیقی امبینت از مشابهات آن را بداند.

 

نقش آوانگارد کلاسیک در پیدایش امبینت

 یکی از منابع اولیه امبینت،  آوانگارد کلاسیک قرن بیستم است و  درمیان پیشگامان آن دو چهره متعلق به اواخر قرن ۱۹ کلود دبوسی[19] و اریک ساتی[20] وجود دارند که آثارشان به لحاظ بافت، تکنیک و همچنین اهمیت به فضا سازی با اصوات  به جای تاکید بر مواد موسیقایی، به آثار امبینت شباهت های زیادی دارد.

اولین اثری که پیش از پیدایش امبینت ساخته شده ولی تعاریف ساختاری آن را در خود دارد  قطعه[21]Furniture Music  (1917)  از اریک ساتی که برای سولوی پیانو  یا انسامبل  کوچک نوشته شده است و به طور حیرت انگیزی با مفهوم ارائه شده توسط انو در مورد موسیقی امبینت مطابقت دارد:  ایجاد یک محیط صوتی که به یکباره وارد آن نمی شویم بلکه سراسر محیط اطرافمان را فرا گرفته است.

دومین قطعه [22] The Afternoon Fawn  اثر کلود دبوسی (94) یک پوئم سمفونی با اصوات امپرسیونیستیک و در عین حال شعرگونه اش  هم به لحاظ موسیقایی و هم به لحاظ ساختِ بافت صوتی طوری نوشته شده است  که بیش از هر عنصری، فضای صوتی در آن نمود دارد و بیشتر از هر سبکی  به امبینت های هنرمندانه امروزی شباهت دارد. در این قطعه دبوسی درهای آزادی را به روی موسیقی غرب گشود و ساختارها و خط قرمزهای قوانین موسیقی را در هم شکست.

در اواسط قرن بیستم موسیقیدان آمریکایی جان کیج  که ساخت موسیقی با قواعد از پیش تعیین شده را مطلقن نمی پسندید با استفاده از سر و صدایی که به طور تصادفی در ساز اختراعی اش "پیانوی مهیا شده

" تولید می‌شد و همچنین جنجالی که با قطعه "چهاردقیقه و سی و سه ثانیه" راه انداخت، منتقدان را عصبانی و در عین حال وادار به تفکر کرد و شنوندگان را به این چالش کشید که می توان از سکوت به عنوان شکل معتبری از بیان موسیقایی استفاده کرد. این نگرش های جدید به موسیقی، سبب شد که آهنگسازان و مخاطبان به غیر از عناصر معمول مانند هارمونی، ملودی و به عناصر دیگری که می توانند شالوده یک اثر هنری را تشکیل دهند نیز فکر کنند.

 

امبینت و دهه 1960

بعد از کیچ دریچه های بسته باز شدند و گذز از قوانین آکادمیک آهنگسازی نه یک امر عجیب که یک اام در بیان آزادانه شناخته شد. در این دهه با ظهور  مکتبی از  آهنگسازان  آمریکایی با پیشینه کلاسیک که به مینیمالیست ها معروف شدند مواجهیم.  آن ها ایده اصلی خود را از تکرار گرفتند و آن را برای ارکستر ها ی مختلف که شامل سازهای برقی و غیر غربی بودند، نوشته و اجرا کردند. استفاده از عنصر تکرار به مثابه بن مایه خلق موسیقی آن چیزی است که موسیقی امبینت از مینیمالیست ها به امانت گرفت.

همچنین در همین دهه ۶۰ بود که استفاده از سازها و مودهای شرقی در آهنگسازی موسیقی های کلاسیک، جز و پاپ به میزان بی سابقه ای رایج شد. اشتوک هاوزن[23] کاوش‌های کیج در موسیقی تجربی و پیشبرد ایده های او  را با متریال جدید و استفاده از تجهیزات دیجیتال مورد بررسی قرار داد. او با ساخت موسیقی هایی در سبک سریالیسم علائق خود به کاربرد صداهای جدید – هرچند غیر معمول -  را جدی گرفت و در یک گفت‌وگوی رادیویی با دویچه‌وله گفت: " آهنگسازان مجبورند آثار خود را با نوع سازها، طرز نواختن هر یک از آنها و توان نوازندگان تنظیم کنند. من اما می‌خواهم موسیقی‌، ترجمان والاترین نداهای بشریت باشد و این تنها با صوت‌های الکترونیکی امکانپذیر است."

 این دهه همچنین زمان جذب ایده های آوانگارد به موسیقی راک بود. در اواخر دهه شصت موسیقی راک با ترکیبی از تکنولوژی الکترونیک و ایده های موسیقی آوانگارد کلاسیک و نو آوری های بزرگان جازهمچون  مایک دیویس[24]  تکامل یافت. موسیقی کلاسیک هند برای اولین بار تاثیر قابل توجهی بر نوازندگان و آهنگسازان غربی گذاشت. این تاثیر را می توان در ابتدا روی بزرگان  دنیای کلاسیک همچون رایلی[25]و یانگ[26] و سپس گروه‌هایی چون بیتل‌ها[27] گروه زهی های افسانه ای[28] مشاهده کرد. گروه بیت نشان داد که چگونه میتوان در بدنه موسیقی عامه پسند متفاوت و جدی تر ظاهر شد. بعد از بیتل ها گروه های راک هنری[29]  همچون "پینک فلوید" و هنرمندان سبک "کرات راک"[30] مانند "تنجرین دریم"، "کلاوس شو" و "کلاستر" با کند کردن متر قطعات و گاهی کم رنگ کردن نقش شعر در آثارشان و معطوف داشتن تمرکز شنوندگان بر فضای غالب بر قطعات، راه را بر دستیابی به سبکی مستقل به نام امبینت باز کردند. این گونه قطعات در مجموع سازی، بر پایه بداهه نوازی، طولانی و فضا محور بودند. زمانی که موسیقی راک  در حال گذر از آوانگارد خاص خودش بود، تنوع بی انتهای اصوات در سینتی سایزر آنالوگ و جایگزین دیجیتال آن به ابزاری مهم برای بیان موسیقی تجربی[31] تبدیل شد. به جرات می توان گفت تحولاتی که بعد  از اختراع سینتی سایرز در موسیقی بوجود آمد بدون آن امکان پذیر نبود.

 

 

 

 

سینتی سایزر و آرت راک

گروه آلمانی کرافت ورک[32] یکی از تاثیرگذارترین نام هایی است که می توان از آن در زمینه پیشرفت سینتی سایزرها و تاثیرگذاری بر هنرمندان نسل بعد، یاد کرد. این گروه "پد درام" را  توسعه داد و از سینتی سایزر ها در حوزه سازهای ریتمیک استفاده کرد. با همین عملکردها بود که  از اواسط دهه 70 در دنیای راک تغییرات اساسی بوجود آوردند و موسیقی راک را با روش‌های مختص به خود و غیر متعارفی  تنظیم و اجرا کردند. یکی از افراد این گروه در مصابه ای در سال 1977 گفت: "موسیقی الکترونیک فراتر از رنگ ها و کشورهاست؛ با ابزار موسیقی الکترونیک همه چیز ممکن است تنها محدودیت می تواند در خود آهنگساز باشد". امروزه همه ما سینتی سایزر را به عنوان یک ساز به رسمیت می شناسیم اما ایده برتری این ساز (برتری در کمیت استفاده و تنوع رنگ های صوتی) بر گیتار در فرهنگ حاکم در آن زمان، یک انقلاب به حساب می آمد. ترکیب این ایده های پیشرو با خلق صداهایی که به همان اندازه جدید بودند تاثیر وسیعی بر موسیقی جهان داشت. این تاثیر به ویژه در گروه انگلیسی  یوکی سینت پاپ [33] و موزیسین های سیاهپوست دیترویت آمریکا – که در دهه 80 مدرن تکنو را پدید آوردند - و میراثی که در  نسل های بعدی به موسیقی های داونتمپو[34] و الکترودنس[35] رسید،  قابل مشاهده است.

شاید بتوان گفت مهمترین چهره موسیقی امبینت "برایان انو" است. او در اشاعه فرهنگ استفاده از  سینتی سایزر تلاش می کرد و با کاربرد فراگیر این ساز در آثار خود، در تبدیل این ساز به سازی کاربردی که در استودیوها و اجراهای زنده مورد استفاده قرار بگیرد، نقشی اساسی داشت. در دهه 70 مردم موسیقی او را راک هنری می خواندند و برخی از آلبوم های او واقعا همان راک هنری هم بودند اما موفقیت او مربوط به آلبوم هایی همچون "موسیقی خردمندانه"[36] و " موسیقی برای هواپیما"[37] هیچ شباهتی به موسیقی راک نداشتند و بیشتر شبیه آهنگسازان مینیمالیست آمریکایی بودند.  آنچه در پی می آید متن پشت جلد آلبوم "موسیقی برای هواپیما" به قلم برایان انو است که باید آن را مانیفست موسیقی امبینت دانست.

" مفهوم موسیقی پس زمینه که صرفن برای پر کردن فضای صوتی در اماکن عمومی زندگی روزمره شهری طراحی شده است، در دهه 50 توسط شرکت موزاک[38] صورت گرفت. اصواتی که به شیوه ای سهل الفهم تنظیم و ارکستره شده اند. بدیهی است که این طرز تلقی باعث شد که شنوندگان فهیم و بیشتر آهنگسازان این موسیقی را به عنوان یک موسیقی قابل اعتنا در نظر نگیرند. در طول سه سال گذشته من به استفاده از موسیقی به عنوان آمبیانس ( صدای محیط نه صدایی برای محیط) علاقمند شدم و به این باور رسیدم که این امکان وجود دارد تا محصولاتی صوتی را تولید کنم که بدون هیچ مصالحه ای بتوانند به عنوان یک ابزار هنری مورد استفاده موسیقایی قرار بگیرند. برای ایجاد تمایز میان تجربیات خودم و محصولات موسیقی کنسرو شده ( موسیقی هایی که در آسانسور ها، فروشگاه ها، تبلیغات و کاربرد دارند) از اصطلاح امبینت استفاده میکنم. یک اثر در ژانر امبینت به عنوان یک اتمسفر یا یک تاثیر محیطی فراگیر یا یک ته رنگ شناخته و تعریف می شود. هدف من تولید آثاری اصیل و مرجع – هرچند کوچک - در این زمینه است (البته نه صرفن در انحصار من) که برای زمان های بعد نیز مرجع موسیقی امبینت باشد. در حالی که شرکت های تولید کننده موسیقی های کنسروی تولیداتشان را بر پایه تفکر کنترل محیط های انسانی از طریق پوشش صوتی و با هدف کاستن سطح توجه مردم پی ریزی کرده اند، امبینت در صدد دستیابی به اهدافی کاملن متمایز از این رویکردها است. موسیقی های پس زمینه با ریشه کن کردن تمام احساسات شک، تردید و بلاتکلیفی یعنی تمام احساسات نابی که موسیقی می تواند برانگیزاند، محصولات خود را تولید می کنند اما امبینت دقیقن به دنبال ایجاد و حفظ این احساسات در مخاطب است. در حالی که قصد آنها رنگ وجلا دادن به محیط از طریق اضافه کردن محرک به آن است و در نتیجه به نظر می رسد که رفع خستگی ناشی از کار روزانه و پایین آوردن فراز و نشیب روال طبیعی ریتم بدن را در دستور کار دارند، امبینت می خواهد فضایی آرام برای فکر کردن آماده کند. موسیقی امبینت باید ویژگی هایی داشته باشد که بتواند خیلی از سطوح توجه شنیداری را با خود هماهنگ کند و در واقع به اندازه ای که جالب است برای شنونده جالب باشد. به عبارت دیگر نه قصد جلب توجه داشته باشد و نه سعی کند توجه مخاطب را از همه چیز بگیرد و مانند موسیقی بی محتوای آرامش[39] عمل کند."

در حالی که تعریف انو از امبینت نسبت به گستره وسیعی از موسیقی ها که امروزه زیر شاخه امبینت محسوب می شوند، محدود به نظر می رسد اما فلسفه پشت عقاید او درباره موسیقی امبینت هنوز اساس این سبک  است. وی دیدگاه های جدیدی را برای خیلی از موسیقی دانانی که تا آن زمان این نوع موسیقی را شایسته توجه نمی دانستند و همینطور برای کسانی که علاقه به کشف چنین صداهایی داشتند اما در مورد چیستی صدای مطلوبشان مطمئن نبودند، مطرح کرد و دستورالعمل روشنی در اختیارشان قرار داد. انو در تزریق ایده های آوانگارد کلاسیک به موسیقی مورد علاقه اش مهارت داشت. وی در مصاحبه ای که در سال 1988 با مجله ووکس گفت: من فکر میکنم چند ایده بسیار ساده را از "موسیقی فاین آرت"[40] به موسیقی پاپ وارد کرده ام و به نظرم همین ها تفاوت ایجاد کرده اند. همچنین در 2013 در مصاحبه با گاردین مطالب قابل توجهی در مورد سینتی سایزر بیان کرد: " یکی از نکات مهم در مورد سینتی سایزر این است که بطور بدیع و بدون پشتوانه تاریخی وارد موسیقی شده است در حال که پیانو کل تاریخ موسیقی را با خود به همراه دارد. انواع طرحواره های فرهنگی که در سازهای سنتی وجود دارند به شما امر می کنند که کجا و در چه زمانی از آنها استفاده کنید ولی زمانی که شما سازی را اجرا می کنید که از هیچ زمینه و تاریخچه خاصی برخوردار نیست شما همه چیز را بر اساس نفس صدا طرح ریزی می کنید. این همان چیزی است که سینتی سایزر واقعن هست: یک ساز همیشه ناتمام، وقتی کسی چیزی به آن اضافه میکند تمام می شود. در همان لحظه ای که در حال نواختن آن هستید تصمیم میگیرید که چگونه از آن صدا درآورید و چه صدایی درآورید. سینتی سایزر به جای تبعیت از یک دستورالعمل فرهنگی، خود را با هر فرهنگی هماهنگ می کند".

 

 

موسیقی فضایی[41]

مفهوم موسیقی فضایی یکی از مصنوعات هنری غیرقابل اجتناب زمانه خویش است. در اواخر دهه 60 اصطلاحات راک فضایی و راک کیهانی[42] توسط شنوندگان و منتقدان موسیقی برای توصیف موسیقی الکترونیک و اتمسفریک که توسط گروه هایی چون پینک فلوید[43] و تنجرین دریم[44] منتشر می شد، مورد استفاده قرار می گرفت. تصادفی نیست که در زمان اولین فرود انسان بر سطح ماه، پینک فلوید توجه مخاطبانش را به قطعاتی چون "قلب خورشید"[45] جلب می کند. این گروه موسیقی اش را در دوره جدیدی از زندگی انسان ارائه می کرد و آن احساسات جادویی و کیهانی که باعث خلق کارهای اولیه آنها شد تا به امروز که به معنای کاملی از موسیقی امبینت دست پیدا کرده ایم هنوز در زندگی بشر وجود دارد. در واقع موسیقی فضایی یا اسپیس میوزیک را باید یکی از جذاب ترین زیر شاخه های موسیقی امبینت قلمداد کرد. موسیقی فضایی در دهه 60 و با تکیه بر سینتی سایزر دقیقن در درست ترین و مناسب ترین لحظه تاریخ که بشر برای اولین بار زمین را ترک کرد طلوع کرد. گویی اصوات الکترونیک با تنظیم خاصی که دارند ما را به روح کیهانی و ژرفای فوق العاده اش نزدیک می کنند.

موسیقی های اواخر دهه 60 گروه پینک فلوید این حس یکی شدن در فضایی خارج از جو زمین را به مراتب بهتر از یک اثر کلاسیک و سنگین مانند سمفونی "سیارات" اثر گوستاو هولست[46] ( که اصلن در مورد فضا نیست) بیان می کند.  به نظر می رسد همزمان با ظهور عصر فضا، در موسیقی نیز فناوری جدیدی متناسب با آن ظهور کرده است تا موسیقیدانان بتوانند احساسات خود را با آن بیان کنند. همین احساس بعدها (1983) هنوز در برایان انو زنده است و در پشت جلد آلبوم "آپولو" از شیفتگی خود برای خلق آثاری که در راستای دستاوردهای نوین علمی بشر باشد می نویسد.

 

 


 

موسیقی امپرسیونیسم

تفکر امپرسیونیسم که ابتدا در نقاشی قرن نوزدهم شکل گرفت پس از مدت کوتاهی در سایر هنرها نیز جایگاه خود را پیدا کرد. هرچند درباره موسیقی به این دلیل که هنری کاملاً غیر مفهومی است به سختی می توان بیان غیر واقعی اندیشه ها را خلق کرد (چرا که موسیقی از بیان واقعی پدیده ها معذور است تا چه رسد به بیان غیر واقعی آنها) با این حال نهضتی را که در موسیقی با آثار کلود دبوسی شکل گرفت به موسیقی امپرسیونیستی تعبیر می کنند. در این سبک آهنگساز با رهایی از تقید قوانین هارمونی و پیوند آکوردها سعی در خلق آثاری دارد که درآنها صدا بر هارمونی و ملودی تقدم اصالت دارد. نوشته زیر از Reinier Maliepaard موسیقی دان، مدرس تئوری و تاریخ موسیقی در کنسرواتوار Artez هلند، روانشناس و مهندس نرم افزار است که مقاله های زیادی را در مورد جنبه ها و سبک های مختلف موسیقی نوشته است. همچنین  نرم افزارهای رایگان ساخت او را که در حوزه  نت نویسی و ساخت موسیقی برای ویندوز و مک نوشته شده اند را می توان از سایت www.mcmusiceditor.com دانلود کرد.

ترجمه: ضیاءالدین ناظم پور

 

در این نوشته قصد دارم روش های هارمونی را در آثار آهنگسازان امپرسیونیسم و رومانتیسیسم تشریح کنم. خواننده پس از خواندن دقیق این مقاله و نواختن و گوش کردن به مثال های ارایه شده قادر خواهد بود هارمونی و اصول گسترش و توالی آکورد ها در قرن نوزدهم را به درستی تشخیص دهد.

 ساختار هارمونی دوره رمانتیک توسط آهنگسازانی همچون شوبرت، وبر، شومان و مندلسون خلق و بسط و گسترش یافته است. شوبرت در قطعه Sunctus (مس درAb Major) توالی زیبایی از اکوردهای F Maj، F# min ، C # Maj، E b min، Bb Maj، B Maj، C min و F Maj نوشته است. این توالی و اندیشه ای که آهنگساز در پس زمینه آن دارد بعدها اهمیت زیادی پیدا کرد و به دنیای کروماتیک Liszt و Wagner تبدیل شد دنیایی با مجموعه ای رنگین از توالی آکوردهای کروماتیک. این همان چیزی است که در تئوری آلمانی به Leitton harmonik معروف شد. ایده های بسیاری از این دست را (چه در اکورد های سه صدایی و چه غیر از آن) می توان در آثار امپرسیونیسم های بعدی یافت. از دیگر شگردهای آهنگسازان این دوره می توان به تمرکز روی موسیقی های مدال غیر معمول اشاره کرد. این مدها علاوه بر مدهای کلیسایی دنیای قدیم، روی گام های غیر معمولی همچون Hexotonic  (شش نتی) و Pentatonic (پنج نتی) و همچنین گام هایی که می تواند بر اساس انتخاب های شخصی و متشکل از فواصل  Diatonic و Chromatic باشد شکل گرفته است.

من این نوع دیدگاه گسترش هارمونی را در هفت متد اصلی دسته بندی و خلاصه می کنم که در جای خود در باره ی هر کدام صحبت می کنم. این متد ها عبارتند از:

1-  تعلیق

2- نت های گذر

3- حذف

4- نت های آلتره و نت های اضافه شده در آکورد

5- آکوردهای ترکیبی

6- تکنیک های سنتی توالی و ساخت آکورد در موسیقی ارگانون

7- ساخت آکوردهایی جدید بر پایه فواصل چهارم و پنجم

در ادامه این بحث جهت فهم بیشتر موسیقی امپرسیونیسم به سه سر فصل مهم خواهیم پرداخت:

الف) کشف صداهای جدید ب) تشریح هفت متد ساخت آکوردهای امپرسیونیستی پ) کاربرد هر یک از روش ها

الف) کشف صداهای جدید:

در مثال زیر از بتهون سوال این است که از دیدگاه یک موزیسین امپرسیونیسم نقاط O و X که در چهار میزان پایین مشخص شده چگونه تحلیل می شود؟

 


بر خلاف تفسیر عمودی (هارمونیک) خیلی از تئوریسین ها من این نت ها را به صورت افقی می بینم. نوعی نگاه پلیفونی و ملودیک. در خط بالایی و در سه میزان نخست شاهد دو حرکت ملودیک هستیم اولی  G-F-M (در بالاترین بخش از سه آکورد اول خط بالایی) و دومی Mb-Eb-G (سه نت زیرین حرکت اول). حاصل این دو حرکت که عیناً یکدیگر را تقلید میکنند صدای جدیدی است (نسبت به صدای آکورد های سبک های قدیمی تر) که از این بافت پلیفونی شنیده می شود.

در مثال بعدی آیا واگنر از آکورد چهار صدایی استفاده کرده است؟


نه من فکر می کنم آکورد میزان اول می تواند حاصل یک حرکت ملودیک باشد. تعلیق نت D که در میزان دوم روی C# حل شده است در واقع بخشی از صدای هفتم دومینات است. به یاد داشته باشیم که در تحلیل هارمونی موسیقی امپرسیونیستی باید به تاثیرات حرکات افقی (ملودیک) بیشتر توجه کرد.

 

 

ب) تشریح هفت روش در ساخت هارمونی امپرسیونیسم و رمانتیسم

 

1- متد اول: تعلیق  Suspension

بسیاری از حرکات هارمونیک (توالی آکوردها) در دوره رومانتیک را می توان با استفاده از تکنیک های آوازی دوره باروک تفسیر کرد که تعلیق یکی از آنهاست. به عنوان مثال آکورد Tristan از قطعه Tristan and Isold از واگنر می تواند نتیجه تعلیق در یک مدل ابتدایی تلقی شود. صدای بالایی G#    (x) به عنوان نت تعلیق روی A  و نت میانی B(Y) رویA  حل شده اند.


تفسیر سه مثال بعدی از saint saens ، Wagner و chopin را به عهده خودتان می گذارم.


 

و در مثال بعدی از Chopin وضعیت ویژه حذف و حل طبیعی را کجا مشاهده می کنیم؟

 

2- روش دوم: نت گذر

نت های گذر در ترکیب با نت های کروماتیک تاثیر گذاری و برانگیختگی را در قطعه القا می کنند. در زیر سه قطعه از شوپن، بتهون و شومان آمده است.



 


و مثال دیگری از بتهون.


3- روش سوم حذف


باز هم تجربه ای از آهنگسازان باروک. نمونه خوبی که نشان میدهد آکوردهای نامطبوع همیشه در یک روال قانونمند حل و تهیه نمی شوند. در این نمونه از باخ در قطعه wtc پرلود 24 و 25 شاهد یک توالی حل نشده از سوم و هفتم کاسته هستیم.

 

در زیر بخشی از قطعه Wesendon از واگنر را می بینیم که در آن از تکنیک حذف نت در آکورد به منظور دستیابی به صدایی خاص استفاده شده که از این نمونه در دوره باروک هم دیده می شود که تئوریسین ها به این گونه از حذف anticipatio transitus ( پیش بینی انتقال ) می گویند. صدای میانی C# قاعدتاً باید روی D حل شود اما می بینیم که واگنر آنرا روی C حل کرده تا بتواند از این نت به عنوان نت گذر استفاده کند.  


4- روش چهارم: تغییر یا اضافه کردن یک نت

آکوردهای آلتره را از نقطه نظرهای مختلفی می توان توضیح داد. همانطور که قبلاً هم اشاره کردم من با رویکرد افقی این روش را توصیف می کنم. بدین معنا که نت آلتره شده در یک آکورد را در یک روند افقی به عنوان یک نت گذر و یا آنچه که کمابیش به همسایه افقی اش نزدیک است می بینم نه در ساختار عمودی آکورد. این رویکرد می تواند برای نت های اضافه شده به آکورد نیز صحت داشته باد. به عنوان مثال در یک آکورد سه صدایی اضافه شدن یک فاصله دوم به بالا یا پایین نت پایه گی یا درجه پنجم می تواند آکورد را به فضای امپرسیون نزدیک کند. یک مثال از واگنر


 

 

در زیر مثال خیلی جالب از دبوسی را مشاهده می کنیم. جایــــی که این تکنیک روی یک فاصله پنجم ناظم پور

به گزارش خبرنگار مهر، مراسم رونمایی آلبوم موسیقی ایران جوان» به آهنگسازی پیمان سلطانی و خوانندگی شهرام ناظری شامگاه جمعه سوم مهر در فروشگاه شهر کتاب فرشته برگزار شد اما شوالیه آواز ایران در این مراسم حضور پیدا نکرد. ضیاءالدین ناظم‌پور شاعر آلبوم ایران جوان» در ابتدای این مراسم گفت: پیمان سلطانی در ۱۰ سال اخیر بسیار مبارزه کرد تا بالاخره بتواند این آلبوم را به انتشار برساند و من بسیار خوشحالم که او سرانجام توانست در این مبارزه پیروز شود و آلبوم خود را با این کیفیت روانه بازار موسیقی کند.

وی ادامه داد: به اعتقاد من تصنیف ماندگار ایران جوان» بعد از سرود جاودانه ای ایران»، دومین تصنیفی است که مردم کوچه و بازار آن را دوست دارند و تا این حد از آن استقبال کرده‌اند اما قطعه ای که ما در آن دوران شنیدیم فارغ از تمام امتیازاتی که داشت، به لحاظ فنی دارای نواقصی بود که در اجرای زنده ارکستر ملل» خود را نمایان کرد. بنابراین بهتر این بود که در حوزه آهنگسازی تلاش بیشتری می شد تا مخاطب با فضای با کیفیت تری مواجه شود، ضمن اینکه سالار عقیلی نیز در فرصتی کوتاه این اثر را برای خوانندگی آماده کرد و کار به قدری با عجله اجرا شد که بسیاری از نقاط مهم آهنگسازی در تنظیم مستتر ماند.

این شاعر در ادامه صحبت‌های خود با اشاره به نقش اجتماعی این اثر موسیقایی طی سال‌های اخیر توضیح داد: حوادثی که طی یک دهه اخیر در حوزه‌های ی و اجتماعی افتاد به گونه‌ای بود که هر کسی می‌خواست به نوعی رای جمع کند، از این آهنگ برای کلیپ‌ها و برنامه‌های تبلیغاتی خود استفاده می‌کرد. این رویه از انتخابات مجلس شورای اسلامی گرفته تا ریاست جمهوری به شکل بسیار پررنگی ادامه داشت. البته در این راه سود بیشتر را سالار عقیلی کرد که از سطح متوسط خوانندگی و شهرت، به سطح بالایی از معروفیت و شهرت رسید.

وی در بخش پایانی صحبت‌های خود بیان کرد: استفاده نابه‌جا و بدون مجوز رسانه‌ها از این اثر به نوعی به نفع اثر شد و باعث شد تا این قطعه موسیقایی در تاریخ ماندگار شود. به هر حال فعلاً خوشحالیم از اینکه قطعه ایران جوان» به عنوان دومین سرود ملی – میهنی ایران بعد از سرود ای ایران» در یاد تاریخ و تاریخ موسیقی ایران باقی مانده است و امیدوارم حالا که این قطعه در آلبومی موسیقایی برای مردم عرضه می شود بتواند مورد استقبال طیف بیشتری از مخاطبان قرار گیرد.

در ادامه این مراسم علیرضا پورامید منتقد و پژوهشگر و اردشیر صالح‌پور مدرس دانشگاه پیرامون آلبوم ایران جوان» و قطعات ملی – میهنی موسیقی ایرانی توضیحاتی را ارائه دادند. این در حالی است که با توجه به اعلام برگزارکنندگان مراسم مبنی بر حضور شهرام ناظری خواننده آلبوم در این مراسم، وی تا پایان جلسه در مراسم حضور پیدا نکرد.


نگی در هنر

مرزهای نگی در هنر


 

پرداختن به مسائل حوزه ی ن که طی یکی دو دهه ی اخیر با تبی فراگیر توجه روشنفکران و گاهی روشنفکرنماها را در سطح جهان به خود مشغول کرده است، در قرن هجدهم و با انتشار بیانیه ای سیصد صفحه ای از سوی "مری ولستون کرافت"[1] نویسنده و ادیب انگلیسی آغاز شد و سرآغازی شد بر جریانی اجتماعی که به موج اول فمینیسم[2] مشهور است و هدف آن بیشتر روی رفع تبعیض های جنسیتی در قوانین اجتماعی تمرکز داشت. اما امروزه پرداختنِ ناآگاهانه  به چنین موضوعاتی از سوی خیلی ها نه تنها به پیشبرد اهداف این جریان کمکی نمی کند بلکه با اهداف متناقضین عدالت جنسیتی بیشتر سازگار شده است. نوشته ی پیش رو  به دور از بحث های دستمالی شده ی مذکور، تنها سعی دارد جایگاه مفهوم نگی را از منظر فلسفه ی هنر، در روند تکوین یک اثر هنری و متعاقباً در کیفیت فهم مخاطبان آثار هنری مورد پژوهش قرار دهد.

شاید اولین سوالی که در برخورد با چنین مضمونی ( مرزهای نگی در هنر) در ذهن خواننده نقش می بندد این باشد که آیا مفهوم نگی یا مفاهیم دیگری از این دست می توانند بن مایه ی خلق یک اثر هنری باشند و یا دست کم در فرایند تکوین آن تاثیری قابل لمس داشته باشند؟ و اگر پاسخ مثبت است آیا حضور و تاثیر نگی در تمامی هنرها به یک اندازه می تواند تاثیرگذار باشد؟ از دیدن یک تابلوی نقاشیِ بدون امضاء تا چه اندازه می توانیم جنسیت صاحب اثر را به درستی حدس بزنیم؟ از شنیدن یک قطعه ی موسیقی چطور؟ برای دست یابی به چنین پاسخی هایی  بهتر است نخست ارتباط میانِ چگونگی خلق یک اثر هنری را با چگونگی درک آن توسط مخاطب بررسی کنیم. به گفته ای دیگر، نخست دریابیم که مخاطب یک اثر هنری چگونه و توسط چه ابزاری درک میکند. کیفیت درک آدمی از مسائل بنیادینی است که قرنهاست ذهن فلاسفه را به خود مشغول کرده است. از "افلاطون"[3] تا "دکارت"[4] ( به عنوان دو قطب اندیشه در عهد باستان و پس از رنسانس) و تمام اندیشمندانی که در این میان صاحب نظریه ای در خور تامل بوده اند همه به نوعی سعی در روشن کردن این ابهام اند که ما چگونه می فهمیم. برای فلاسفه دستیابی دقیق به چنین پاسخی از این منظر قابل اهمیت است که می تواند روشنگر راه علم از سویی و هنر از سویی دیگر باشد.

بنا به نظر افلاطون،  که برخی معتقند آنچه در تاریخ فلسفه تا کنون گفته شده همه نظریات اوست و دیگران تنها سعی در اثبات یا رد یا افزودن و کاستن مطلبی جزیی به فلسفه ی او هستند، آنچه ما درک می کنیم تنها از دو روش امکان پذیر است. درک حسی و دیالکتیک. ما واقعیات جهان را به یاری حواس پنجگانه درک می کنیم و حقایق آن را به یاری دیالکتیک یا جدل عقلی. برای درک بهتر واقعیات ما نیازمند برهان هستیم مثل اینکه بشر می خواهد بداند چرا وقتی سیبی را رها می کند، به زمین می افتد و پژوهش او در این باب منجر به کشف مسئله ای علمی می شود به نام جاذبه ی زمین. در مقابل ما برای فهم حقاقیق جهان نیازمند اثبات نیستیم مثل اینکه همه ی ما می دانیم که دو به علاوه ی دو می شود چهار. اینگونه حقایق تنها به واسطه ی شعور قابل دریافتند نه به واسطه ی برهان چرا که اصلاً در جهانِ واقعیات چیز قابل لمسی به نام "دو" وجود ندارد اما بی تردید و بدون نیاز به اثبات، آن را می پذیریم و باور می کنیم و همین جاست که برای ادراکاتمان قائل به تفکیکی دو گانه ایم: فهم تجربی و فهم شهودی. فهم شهودی تمامی ادراکات حاصل از تجربیات ما را نیز شامل می شود. مثل این که ما جسمیتِ "خشونت" را نمی بینیم اما تاثیرات آن را درک می کنیم همانند مفاهیم عددی در ریاضیات که ما جسمیت اعداد را لمس نمی کنیم اما مفهوم عداد را توسط فهم شهودی درک می کنیم.

با این مقدمه باید پذیرفت که مفهوم نگی به خودی خود، تنها قابل درک شهودی است و نه تجربی. با توجه به این که خلق اثر هنری نیز پدیده ایست وابسته به ادراکات شهودی می توان طی یک نتیجه گیری شتابزده گفت که نگی در هنر امری بدیهی است. هرچند این تنیجه گیری در موارد زیادی (به غیر از هنرهای صرفاً انتزاعی ) می تواند مصداق حقیقت باشد. اما مفهوم نگی چیست؟ وقتی از نگی حرف می زنیم در واقع از یک سری ویژگی هایی صحبت می کنیم که این صفات صرفاً در جنس مونث وجود دارد. با این معیار مهربانی نمی تواند بخشی از نگی قلمداد شود چرا که این صفت می تواند در جنس مذکر هم وجود داشته باشد اما دلبری و ملاحت می توانند در قلمرو نگی طبقه بندی شوند چرا که این صفت به لحاظ باورهای اجتماعی و ویژگی های بیولوژیک مختص ن است و چنانچه مردی صاحب این گونه صفات باشد، بیشتر مایلیم که  او را بیمار قلمداد کنیم.

حال مرزهای این تصورِ تعریف شده از نگی، در پدیده ی انسانی هنر کجا هستند؟ وقتی که به یک تابلوی نقاشی نگاه می کنیم درک ما ممکن است از هر دو طریق ( فهم تجربی و فهم شهودی ) صورت می پذیرد. به عنوان مثال تاکید نقاش روی رنگهای روشن بارقه های امید را در ما زنده می کند و کاربرد خطوط شکسته احساس های ناشی از اعتراض و عصیان را به ما القا می کند و این تاثیرات ناشی از فهم تجربی ما هستند. چرا که ما اصول سمبولیک رنگ ها و خطوط را با تصورات ذهنی حاصل از مطالعات یا اطلاعاتی که به هر گونه ای اندوخته کرده ایم درمی یابیم و چنانچه قبل از این هیچ گونه مطالعه یا اطلاعی در مورد رموز نشانه های بصری نداشته باشیم فهم تجربی ما درمانده می شود. به همین دلیل است که برخی از افرادی که به دیدن نمایشگاه های نقاشی مدرن می روند دست خالی از هر گونه برداشتی از نمایشگاه خارج می شوند و می گویند چیزی نفهمیدم . اما فهم شهودی ما هرگز درمانده نمی شود و به همین دلیل است که افراد نامبرده ممکن است بگویند چیزی نفهمیدم اما کارهای زیبایی بود یا اصلاً چرندیاتی بیش نبود و این نظر دوم حاصل از نوع تاثیر پذیری مخاطب از راه فهم شهودی است. حتی دیدن یک تابلوی نقاشی از یک منظره طبیعی که همه ی ما به راحتی می توانیم توسط فهم تجربی درک کنیم نیز می تواند ادراکات شهودی غیر مشترک و حتی متضاد را در ما ایجاد کند. دیدن همین تابلوی منظره ممکن است در کسی تبلور حس تنهایی و در دیگری احساس شکوه را به دنبال داشته باشد و همین جاست که هنر آغاز می شود یعنی خلق مفهومی انتزاعی از سوی هنرمند و درک انتزاعی آن مفهوم از سوی مخاطب.

آنچه در باره ی فهم تجربی از یک اثر نقاشی و سایر هنرهای تجسمی گفته شد در مورد ادبیات ملموس تر است زیرا در ادبیات فهم ما علاوه بر نشانه های بصری و شنیداری از نشانه های گفتاری و صناعات ادبی نیز بهره می برد و گذشته از آن حوادث جاری در یک اثر داستانی در حافظه ی ما از قبل مورد تجربه واقع شده اند. مثلا ما از صدای وزش باد در میان برگ درختان که در بخشی از یک داستان ممکن است بازگو شده باشد تصویر ذهنی دقیقی داریم. با همه ی این ها به طور قطع فهم شهودی خوانندگان یک اثر داستانی از فرد تا فرد می تواند متفاوت باشد. باید گفت هر چند یک نویسنده یا نقاش  زن می تواند باز تاب نگی را در نوشته یا نقاشی اش دخیل کند اما این دخالت ها تنها به فهم تجربی مخاطب کمک خواهد کرد.

در مورد موسیقی اما وضع کمی متفاوت است و این بر می گردد به ویژگی انتزاع مطلق که در همه ی هنر ها در جایگاه انتزاعیِ آن وجود دارد اما در موسیقی، انتزاع نه به عنوان ویژگی که به مثابه ماهیت وجودی است. برای در ک بهتر این مطلب یادآوری جمله ای از آرتور شوپنهاور[5] کمک خواهد کرد. او می گوید: " همه ی هنر ها می خواهند به حدی از اعتلا برسند که موسیقی از همانجا آغاز می شود". این حد اعتلا که هنر ها می خواهند به آن برسند انتزاع مطلق است. هر هنرمندی پس از فراگیری تکنینک ها و مهارت های لازمه شروع می کند به  باز آفرینی جهان از منظر خودش اما جهانی که او خلق می کند صرفاً متعلق به او نیست زیرا او با مخاطبینش در بسیاری از تجربیات حسی، مشترک است. پس او اگر سعی دارد اثری خلق کند که مطلقاً متعلق به خودش باشد باید تجربیات حسی را تا حد ممکن به یک سو نهاده و اثرش را تا حد ممکن با یاری گرفتن از دریافت های شهودی اش بسازد و این همان حد اعتلای هنر است. آبستراسیون[6] در هنر در واقع رسیدن به همین امضاء شخصی است که به اعتقاد شوپنهاور هنرمند  باید به آ ن برسد اما موسیقی نه در حالت متعالی که در بدوی ترین شکل خود نیز به همینگونه ارائه می شود. در موسیقی ما با نشانه های بصری و حتی سمعی سر و کار نداریم. این به این معناست که همه ی ما نسبت به مواد اولیه ی هنرهای تجسمی ( نقطه،خط و حجم ) دارای فهم تجربی هستیم اما بزرگترین آهنگسازان تاریخ بشر نیز نسبت به مثلاً نت فا هیچ احساس خوشایند یا نا خوشایندی نداشته اند بلکه ذهن همه ی ما نسبت به فواصل و کمپوزیسیون صداها دچار فهم شهودی می گردد و همینکه صدا های موسیقایی ( نتها ) به فاصله یا به ترکیب برسند، یعنی اینکه ما با موسیقی مواجه شده ایم نه با مواد اولیه ی آن یعنی نت ها و این اعجاب هنر موسیقی است که با هیچیک از پدیده های ساخت بشر قابل مقایسه نیست. حالا دیگر تعجب نخواهیم کرد اگر بدانیم که بتهون* سمفونی شماره ی نه را در حالی نوشت که به طور کامل کر شده بود. تعجب نمی کنیم چرا که بتهون این سنفونی را صرفاً به یاری فهم شهودی خود نوشته است و شاید به همین دلیل است که برخی زیبایی شناسان این قطعه را نه تنها زیباترین اثر موسیقی تاریخ بشر بلکه آنرا با شکوه ترین اثر هنری ای دانسته اند که به دست انسان خلق گردیده است.

 با روشن شدن فضای بی مرز موسیقی و سایر هنرهای انتزاعی در می یابیم که بیان مفاهیمی از قبیل نگی در اشکال متعالی هر هنری شاید از سوی هنرمند قابل درک باشد ولی  درک آن از سوی مخاطب امکان پذیر نیست مگر آنکه مخاطب دقیقاً خالق اثر باشد!.

منابع :

کاخهای فلسفه نوشته ویل دورانت

متافیزیک و فلسفه ی معاصر نوشته ریچارد اچ پاپکین و آوروم استرول

زیبایی شناسی نوشته جان هاسپرس

تاریخ اجتماعی هنر نوشته آرنولد هاوز

ویکیپدیا

 



 Mary Wollstonecraft [1] از نویسندگان و فیلسوفان قرن هجدهم بریتانیا بود. او هوادار برابری اجتماعی و آموزشی برای ن بود. اثر مشهور وی احقاق حقوق ن که در سال ۱۷۹۲ منتشر گردید از متون کلاسیک فمینیستی محسوب می‌شود. او رمان‌ها و مقالات متعدد و همچنین سفرنامه و تاریخ انقلاب فرانسه را نگاشته است.

[2] فمینیسم مجموعهٔ گسترده‌ای از نظریات اجتماعی، جنبش‌های ی، و بینش‌های فلسفی است که عمدتاً به وسیلهٔ ن برانگیخته شده یا از ن الهام گرفته شده، مخصوصاً در زمینهٔ شرایط اجتماعی، ی و اقتصادی آن‌ها. به عنوان یک جنبش اجتماعی، فمینیسم بیش‌ترین تمرکز خود را معطوف به تهدید نابرابری‌های جنسیتی و پیش‌برد حقوق، علایق و مسایل ن کرده‌است. فمینیسم عمدتاً از ابتدای قرن ۱۹ پدید آمد. زمانی که مردم به طور وسیع این امر را پذیرفتند که ن در جوامع مرد محور، سرکوب می‌شوند.

[3] آریستوکلس ملقب به افلاطون یا پلاتون ‏428/۴۲۷ پ. م. تا ۳۴۸/۳۴۷ پ. م دوّمین فیلسوف از فیلسوفان بزرگ سه‌گانه یونانی سقراط، افلاطون و ارسطواست. افلاطون نخستین فیلسوفی است که آثار مکتوب از او به جا مانده است. همچنین بسیاری او را بزرگ‍ترین فیلسوف تاریخ می‌دانند.

[4]  René Descartes۱۵۹۶ -۱۶۵۰فرانسه. ریاضی دان و فیلسوف شکاک فرانسوی

Arthur Schopenhauer [5]  فیلسوف آلمانی یکی از بزرگترین فلاسفهٔ اروپا و فیلسوف پرنفوذ تاریخ در حوزه اخلاق، هنر، ادبیات معاصر و روانشناسی جدید است. مهمترین اثر او کتاب " جهان همچون اراده وتصور" است.

[6] مجرد گرایی در هنر به هنری اطلاق می‌شود که هیچ صورت یا شکل طبیعی در جهان در آن قابل شناسایی نیست و فقط از رنگ و فرم‌های تمثیلی و غیر طبیعی برای بیان مفاهیم خود بهره می‌گیرد. این اصطلاح معمولاً درمقابل هنر فیگوراتیو استفاده می‌شود و در معنای وسیعش می‌تواند به هر نوع هنری اطلاق شود که اشیا و رخدادهای قابل شناخت را بازنمایی نمی‌کنند، ولی عموماً به آن گونه از آفرینش‌های هنر مدرن اطلاق می‌گردد که از هر گونه تقلید طبیعت یا شبیه‌سازی آن، به مفهوم مرسوم آن در هنر اروپایی، روی می‌گردانند.





بهار دلکـــش رســــید و دل به جا نباشد

از آنکه " دولت " دمی به فکر ما نباشد

ارکستر سمفونیک تهران

 

سایت گفتگوی هارمونیک به رسم ده ساله ی اخیر، سر آغاز هر نوروزی را با عرض شادباش به اهالی موسیقی، آرزوی بهروزی برای ایشان و ارائه ی مطلبی آغاز می کند که در آن سعی می شود به اتفاقات مهمی که در یک سال گذشته ی موسیقی کشور رخ داده است، بپردازد. اما از آنجا که سخن از چگونگی روند موسیقی کشورمان طی چند سال اخیر منجر به بازگویی تلخکامی های این اهالی خواهد شد و به قول قدیمی تر ها شگون ندارد سال نو را با این دست گلایه ها شروع کنیم، بهتر دیدم فقط از مهمترین اتفاق سال گذشته حرف بزنم: اجرای ارکستر سمفونیک تهران. اما آیا واقعاً این یک اتفاق بزرگ بود؟ به طور قطع می توان گفت تعطیلی و سکوت این ارکستر که تا امروز سه چهار سال طول کشیده است اتفاق مهمتری تلقی می شود. وقتی کشوری با هفتاد و چند میلیون جمعیت و مهمتر، با چند هزار سال پشتوانه ی فرهنگی، طی چند سال متوالی فاقد حتی یک ارکستر با پشتوانه ی دولتی باشد و مهمترین  رسانه ی دولتی یعنی صدا و سیما  نیز خوراک شنیداری مردم را اغلب از پیش پا افتاده ترین انواع موسیقی تدارک ببیند عجیب نیست که سلیقه ی شنیداری عامه ی مردم تا به اینجا سقوط کرده باشد.

دو شب اجرای ارکستر سمفونیک تهران در تالار وحدت ( تنها تالاری که دست کم با استانداردهای چهل سال پیش جهان تطابق دارد ) به عنوان یک رویداد فرهنگی از جنس موسیقی، نه آنقدر بی اهمیت بود که برخی رسانه ها به کلی نادیده بگیرندش و یا به درج خبری سرسری اکتفا کنند و نه آنقدر مهم که برخی دیگر از آن به عنوان یک حادثه ی موسیقایی یاد کنند و بنویسند اجرای بی نقص ارکستر سمفونیک تهران !. با نگاهی واقع بینانه باید گفت حضور علی رهبری که در بین رهبران ارکستر جهان جایگاه نسبتاً قابل قبولی دارد، بر سکوی رهبری ارکستر سمفونیک تهران حضوری مغتنم است. دانش و تسلط او به موسیقی در دراز مدت بی شک می تواند به بهبود سطح کیفی این ارکستر کمک کند. خیلی از نوازندگان این ارکستر هم در رشته ی خودشان از اساتید موسیقی کشور محسوب می شوند. اما به یاد داشته باشیم که اعضای یک ارکستر معجزه گر نیستند. عوامل دیگری در زیر ساخت ها ی مدیریتی هستند که اگر به یاری آنان بروند ممکن است از عملکرد شان یک معجزه ی موسیقایی ساخته شود. توجه داشته باشیم که ارکستر سمفونیک تهران هر چند با دو شب اجرای نسبتاً ضعیف ( به دلیل نبودن وقت کافی برای تمرین و هماهنگی های لازمه ) از سمفونی شماره ی نُه بتهون سکوت چند ساله اش شکسته شد ولی این دلیلی بر احیای مجدد این ارکستر نیست. هنگامی می توان به تشکیل یک ارکستر یقین کرد که نوازنده ها، رهبر و مدیران آن طی قراردادهایی رسمی نسبت به حقوق مادی کاری که انجام می دهند مطمئن شده باشند. از آن گذشته ارکستر های معتبر جهان معمولاً برنامه های مدونی دارند که طی آن تمام اجراها، سالن ها و حتی قطعاتی که در هر کنسرت تا چند سال آینده باید اجرا کنند در آن مشخص است و تغییر هیچکدام از اعضای ارکستر، از نوازندگان گرفته تا رهبر و مدیران، خللی در رپرتوارهای تدوین شده ایجاد نخواهد کرد. در پایان اجرای شب اول آقای رهبری از مسئولان تشکر کردند اما من دقیقاً متوجه نشدم این تشکر بابت چه بود؟ هرچند برنامه ریزی های مسئولان مستقیم موسیقی کشور بر اساس بودجه و حدود اختیاری تعیین می شود که به آنان تفویض شده است. بخش زیادی از این کم لطفی هایی که به حوزه ی موسیقی می شود را باید در مدیریت های کلان و در سطح دولت آقای و نحوه ی رویکردشان به ت گذاری در حوزه موسیقی جستجو نمود.

دولت محترم آقای ، اگر قرار باشد اینگونه به طور ضربتی چندین  نوازنده کارکشته را دور هم جمع کنیم تا طی چهار پنج جلسه تمرین یکی از زیباترین موسیقی هایی که تا کنون به دست بشر ساخته شده را بدانسان ضعیف که شنیدیم اجرا کنند و بعد هم افتخار کنیم  که بله بلاخره در زمان ریاست دولت تدبیر و امید ارکستر سمفونیک تهران احیا شد و اسم همه ی اینها را هم بگذاریم خدمت به بخش فرهنگ، باید گفت این فعالیت ها بیشتر به پُز فرهنگی شبیه اند. مردم ما شایسته داشتن چندین ارکستر بزرگ و اجراهای متعدد در تالارهای گوناگون و حق انتخاب خوراک فرهنگیِ بسیار بیشتر از چیزی هستند که اکنون دارند. امیدوارم سال 94 و در پی آن سالهای بعد با حمایت ها و کمکهای دولتی شاهد شکوفایی موسیقی ای باشیم که مستحق انیم.



تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

sahelaftab The Twelfth Imam . Shia مدرسه ما .::پایگاه اطلاع رسانی دهیاری دیزج خلیل::. درآمد کلیکی فاطمه دخت بلیط وبلاگ تفریحی و سرگرمی تماشاگر اخلاق حرفه ای